برخی از نويسندگان مسيحی، قصد دارند از هر راه معقول و غیرمعقولی ثابت كنند كه مسيحيت هيچ مشكلی ندارد، مثلاً كتابی نوشتهاند كه ادعا میکنند به اشكالات مسلمانان عليه مسيحيت پاسخ دادهاند!
يكی از سؤالاتی كه خود مسيحيان پرسيده! و خود جواب دادهاند اين است: «تحريف شدن كتاب مقدس يكی از بزرگترین مسائلی است كه مسلمانان مطرح میکنند، اما هیچگاه دليل قانعکنندهای برای آن مطرح نمیکنند، تاريخ تحريف را بيان نکردهاند و نمیگویند كه توسط چه كسی و به چه دليلی تحریفشده است.»[1] آنها بعد از طرح اين سؤال، جوابهایی هم گفتهاند، اما فعلاً تنها اصل اين سؤال را بررسی میکنیم.
اولاً تحريف كتاب مسيحيان، بزرگترین مسئله مسلمين نبوده و نيست. زيرا اشكالات و تناقضات اين كتاب، آنقدر زياد است كه کاملاً نشان میدهد اين كتاب، اصلاً آسمانی نيست تا تحریفشده باشد و هیچگاه هيچ مسلمانی نگفته است كتاب كنونی مسيحيان، آسمانی است. و ثانیاٌ مقصود ما از تحريف تورات و انجيل اين است كه اصل تورات و انجيلی كه نزد حضرت موسی و عيسی بود و از سوی خداوند به آنها وحیشده بود، اكنون وجود ندارد.
همچنین با توجه به اینکه عهد قدیم در مدّت پانزده قرن یا بیشتر تألیف یافته، نسخههای اصلی آن در دست نيست، نویسندگان بیشتر کتابهای آن و نسخهنویسان آن مجهولاند؛ و زمان نوشته شدن آنها هم روشن نیست؛ آیا میتوان گفت که نویسندگان و مترجمين این کتابها به دور از خطا و اشتباه بودهاند؟![2] ويل دورانت در این باره چنین مینويسد: «اينكه آن اسفار چگونه و چه وقت و كجا نوشتهشده سؤالى است كه پرسيدن آن عيبى ندارد و سبب آن شده كه پنجاه هزار جلد كتاب دراینباره نوشته شود و البته جوابى هم در مقابل نخواهند داشت.»[3]
دلايل فراوان ديگری هم وجود دارد كه ثابت میشود كتاب مسيحيان، آنطور كه خودشان ادعا میکنند نيست و سرشار از خطا و خرافات است، اين موارد هم فقط برای رد ادعای مسیحیان بود كه «مسلمين هيچ دليلی بر تحريف كتاب مقدس ندارند»!
در سال ۱۹۰۶، در ایالات متحدۀ آمريکا نهضتی پدید آمد، تحت عنوان "نهضت پنطیکاستی" که تأکید داشت ایمانداران بعد از نجات، باید به زبانها صحبت کنند تا معلوم شود که نجات يافتهاند. مسیحیان تبشیری پنطیکاستی در سال ۱۹۱۴، شورایی تشکیل دادند و در یکی از کنفرانسهای این شورا، در حدود همان سال، یکی از شبانان پنطیکاستی به نام جان شیپی (John Scheppe)، ادعا کرد که از خدا مکاشفهای دریافت کرده که بر اساس آن، تعمید آب باید تنها به نام عیسی انجام شود، نه به نام پدر، پسر و روحالقدس.
این تعلیم ابداعی ، مانند تعلیم سایر فرقههای انحرافی، صرفاً بر پایۀ مکاشفهای ذهنی وخیالی شکل گرفت. هنگامی که پیروان این نهضت جدید رو به فزونی گذاشت، شکافی در کلیساهای تبشیری پدید آمد که موجب گردید این کلیسا در سال ۱۹۱۶، این عقیده را محکوم سازد و حدود ۱۵۰ نفر از شبانان را اخراج کند.
پیروان جان شیپی برای خود شورایی تشکیل دادند که در سال ۱۹۴۵ منجر به شکلگیری "کلیسای متحد پنطیکاستی" گردید (United Pentecostal Church). این فرقه به نام "پنطیکاستیهای یگانهباور" نیز معروف هستند.
امروزه نیز چنین واعظانی در مسیحیت تبشیری کم نیستند و مرتب در شبکه های ماهواره ای تبشیری اعلام میکنند که خدا به ایشان چنین یا چنان گفته است که علاوه بر اینکه با کتاب مقدس هماهنگ نیست تناقض عمیقی با آموزه های مسیحیت دارد .
این افراد سود جو، عدهای را بهدنبال خود میکِشند و بر اساس اهداف نامشروع ، افراد ساده لوح را به مسیحیت تبشیری جذب می نمایند و طبق برنامه ریزی های انجام شده از حضور فکری و فیزیکی افراد استفاده لازم را می برند .
حال آنکه برای مسیحیان راستین، تنها یک مرجع معتبر برای ایمان و عمل وجود دارد که همانا کتاب مقدس است. هر تعلیمی که خارج از این کتاب باشد، برای مسیحیان قابل پذیرش نیست.
یکی از معضلهای قرون گذشته تاکنون خصوصا از انقلاب صنعتی به بعد مسئله "کودکان کار" بوده است.
تاریخ نشان داده بیشترین ظلمها و خشونتها نسبت به این گروه سنی توسط کشورهای غربی پیروی مسیحیت صورت گرفته است و در مواردی کلیساها از متهمان ردیف اول این جنایت به حساب میآیند.
گروهی که علیالقاعده باید در فکر سرگرمی با وسایل بازی یا درس خواندن باشند، در مقاطعی از تاریخ اروپا به کارهای سخت گمارده شدند و مدعیان حقوق بشر سرافکندگی دیگری در کارنامه خود به ثبت رساندند.
"انگلیس" از اصلیترین کشورهای نقضکننده حقوق کودکان به شمار میرود؛ چرا که با تابلوی حمایت از کودکان فقیر و بیسرپرست در زمان "الیزابت"، قانونی را به تصویب رساندند که نوباوگان به نیروهای کار تبدیل شدند.
این قانون که بهعنوان "قانون فقرا" شناخته میشد، موجب شد کودکان خردسال کمتر از نه سال حتی در سن چهار و پنج ساله، در شرایطی سخت و رقتبار شانزده ساعت در روز یعنی چهار ساعت بیشتر از بزرگسالان کار کنند.
در این بین نباید نقش کلیسا در این جنایت تاریخی فراموش شود؛ چرا که بر اساس قانون، کودک در اختیار کلیسای محل قرار میگرفت و مقامهای کلیسا با سوءاستفاده از این قانون که کار کودکان را مجاز میدانست، آنها را به هر خریداری میسپردند.
با توجه به اینکه صاحبان صنایع و کارخانههای بزرگ نیاز به نیروی کار ارزانقیمت داشتند، به مانند کالایی کودکان را به خدمت میگرفتند نتیجه این کار جنایات اخلاقی بی شماری شد که بی شک کلیسا نیز در آن سهیم است
شبکههای ماهوارهای مسیحی در کنار کلیساهای مسیحی و سازمانهای تبشیری از اصلیترین ابزارهای تبلیغ مسیحیت صهیونیستی در جهان هستند.
مسیحیتی که در این رسانهها به عموم عرضه میشود، اما با مسیحیت راستین و واقعی که دینداران حقیقی میشناسند، فاصله زیادی دارد.
یکی از موارد تعارض عملکرد مسیحیان تبشیری با دستورهای کتاب مقدس در مسأله "حجاب" خودنمایی میکند؛ تا آنجا که در عمل هیچ تقید و پایبندی به این مسأله مهم دیده نمیشود.
با وجود تأکیدهای زیاد بر حفظ حجاب در کتاب مقدس، مجریان زن برنامههای شبکههای ماهوارهای مسیحی بدون رعایت کمترین حجاب و پوششی به روی صحنه میروند و حتی با شدیدترین الفاظ به حجاب حمله میکنند.
درواقع فرقه مسیحیت صهیونیستی با پشت پا زدن به همه مبانی مسیحیت، نه تنها حجاب زنان را اجباری نمیداند، بلکه با تفسیرها و تأویلهای متعدد از کتاب مقدس، "ترویج بدحجابی و بیبندوباری" را لازمه جذب افراد به مسیحیت میداند.
البته این هنجارشکنی تنها به برنامههای ماهوارهای مسیحی ختم نمیشود و کلیساهای وابسته به فرقه مسیحیت تبشیری و صهیونیستی، خودشان مروجان بیبندوباری و بیحجابی هستند.
گریز از حجاب و شیوع بدپوششی در مسیحیت در حالی است که در این دین، موضوع پوشش اهمیت زیادی داشته و زنان معتقد به حضرت مسیح(ع)، میکوشیدند مانند حضرت مریم موی خود را بپوشانند و با حجاب وارد جامعه شوند.
اگر بخواهیم حقیقت ماجرا را ملموستر بیان کنیم، باید بگوییم اصولا به خاطر ترویج بیحجابی و روابط خارج از عرف در فرقه مسیحیت تبشیری است که عدهای لاابالی به سمت این فرقه گرایش پیدا میکنند
ضربالمثل معروفی است که میگوید: "حرمت امامزاده با متولیاش هست" و در واقع مسئول و مدیر یک مجموعه یا گروه و در مورد یک دین، "مبلّغان و روحانیون" مسئولیت پاسداری از قداست آن را بر عهده دارند.
در مورد فرقه مسیحیت تبشیری که شوربختانه خود را بهعنوان بخشی از دین آسمانی مسیحیت معرفی میکند، اما عملکرد مبلغین فرقه نه تنها از این محدوده مراقبت نمیکند، بلکه بر عکس موجبات رنجش خاطر افراد را هم فراهم آورده و در مواردی واکنشهای نامناسبی را در پی داشته است.
بهعنوان مثال، یکی از کاربران شبکه اجتماعی فیسبوک، مطلبی در رابطه با پاره کردن کتاب مقدس توسط یکی از مسیحیان و انتشار عکسهای آن در اینستاگرام در "اعتراض به عملکرد کشیشان مسیحی" را منتشر کرده است که در نوع خود، شگفتی و تعجب خواننده را رقم میزند.
هرچند واکنشهای متفاوتی به انتشار این عکسها ابراز شده، اما مهم این است که چرا باید فردی که خود را پیرو دین مسیحیت میداند، به کتاب مقدس آن توهین کند؟
یک کاربر مسیحی نوشته است: "شایدم حق داشته بعضى وقتها جون آدم به لبش میرسه، البته با کار این شخص موافق نیستم، چون ما دیدمون به خداونده، میتونه ارتباطشو باهاشون قطع کنه، بدون کشیش و کلیسا میشه زندگى کرد ولى بدون خداوند و کتاب مقدس هرگز."
فرد دیگری گفته: "خیلی از این شبانها رو آدم نو ایمان به عنوان الگو نگاه میکنه، اون وقت چنان زخمیت میکنن که دیگه ندونی کجا بری و به کی پناه ببری، گاهی چنان زخمیت میکنن که میگی، نکنه بازم بازی این دنیا رو خوردی."
همچنانکه از مضمون نظرات مرتبط با این مطلب فهمیده میشود، میتوان عامل اصلی چنین اقدام هنجارشکنانهای را "مسئولیتگریزی" و "بیمبالاتی بزرگان فرقه مسیحیت" دانست؛ چرا که اگر آنها با نام یک دین در حال فعالیت هستند، حتما باید به لوازم مراقبت از حریم آن نیز پایبند باشند، که متأسفانه این چنین نیست.
به تحقیق روشن شده که تنها موضوعی که در نظر عضویابان و تبلیغاتچیهای فرقه مسیحیت صهیونیستی اولویت دارد، جذب عضو به هر قیمتی است؛ حتی اگر در این پروسه توهینهای متعددی به سایر ادیان صورت بگیرد و یا به مقدسات خود مسیحیت هم بیاحترامی شود، هیچ اهمیت و حساسیتی ندارد.
پرواضح است که نتیجه چنین تفکری، پاره کردن کتاب مقدس توسط افرادی میشود که با امیدهای واهی به فرقه مسیحیت صهیونیستی روی آورده و با دیدن سراب آرزوهای وعده داده شده، اکنون به بیحرمتی به نوشتههای مقدسترین کتاب مسیحیان دست میزنند.
نکته دیگری که در این حرمتشکنی باید مطمح نظر قرار بگیرد، "خاموش کردن هر گونه انتقاد" در مسیحیت است. در این راستا بزرگان فرقه مسیحیت تبشیری و صهیونیستی با دستاویز قرار دادن جملهای از کتاب مقدس، هر گونه انتقاد را مصداق "داوری و قضاوت" دانسته و آن را در حیطه اختیارات خدا میدانند.
بهعنوان یک نتیجه میتوان گفت، هنگامی که انتقادهای آرام و بدون خشونت در نطفه خفه شد، باقیماندههای آن مانند یک خاکستر زیر آتش عمل کرده و روزی بروز و نمود خود را به این صورت نمایش میدهند.
اضافه میشود، حتما هر مسلمانی چنین عملی را از طرف هرکس تقبیح میکند و مسلمانان اهانت به ارزشهای دین آسمانی مسیحیت را برنمیتابند، اما به مانند همیشه حساب مسیحیت واقعی از مسیحینماهای سودجو-که هر لحظه به لباسی در میآیند- جدا است.
بیشتر مخاطبان فعالیتهای تبشیری را میتوان چنین دسته بندی کرد:
افراد سست عقیده و غیر ملتزم به شریعت
این افراد از آنجا که با پذیرش آیین مسیحیت ـ آن هم اغلب از نوع پروتستان ـ که دارای الزامات و تععهدات دینی ناچیزی بوده و مملو از تساهل و تسامح است، برای رخوت و بیمسئولیتی خود، نسخه مناسبی یافته و ضمن ادعای دینداری، خود را از قیود و تعهدات دین اسلام رها می کنند. مبشران نیز با کمترین هزینه و صرف انرژی، آمار کمی خود را افزایش می دهند.
روشنفکری
مبشران، اغلب از حربه «ژست روشنفکری» استفاده نموده و برخی دانشجویان دارای باورهای ضعیف و فاقد آگاهی های کافی در عرصه دینی را مخاطب تبشیرهای خود قرار می دهند.
افراد دارای نابسامانیهای خانوادگی، به ویژه دختران فراری
این طیف از افراد، به ویژه در میان نوجوانان و جوانان، دچار خلأهای عاطفی بوده و مسیحیت تبشیری با تمرکز بر روی بحث «محبت خداوند» نسخهای موهوم برای کاستیهای عاطفی و روانی آنان میپیچد. همین مسئله موجب شده که در پارک ها و محل هایی که افراد دارای مشکل برای کسب آرمنش به آنجا مراجعه می کنند، حضور مبشران مسیحی و تبلیغ چهره به چهره و محبت آمیز آنان پر رنگ باشد.
مخالفان سیاسی
بهره گیری مبشران از اختلاف سلایق و مشی های سیاسی افراد با مسیر حرکت نظام و ثبت برخی ناکارآمدیهای احتمالی و نابسامانی های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و پاره ای از تضییع حقوقه ا و رفتارهای احتمالی اشتباه از سوی برخی مدیران و کارگزاران، به نام اسلام، این امکان را به مبلغان مسیحی می دهد که مدعی شوند مسیحیت، نسخه ای بی بدیل و بی عیب و نقص برای اداره جامعه خواهد بود. آنان با استفاده از خلأ آگاهی ها و اطلاعات ناکافی در مخاطب و پیوند زدن برخی پیشرفت های ظاهری غرب با مسیحیت، سرابی وهمی را در ذهن فرد تصویر می کنند که در آن خبری از مشکلات موجود نخواهد بود!
افراد دارای عقده های فروخفته از خانواده و اجتماع
فقر شخصیتی و نیز وجود برخی لطمه های حاصل از گروه همسالان، والدین و یا اجتماع که اغلب دارای اعتقاد و التزام به باورهای دینی میباشند، برخی افراد به ویژه جوانان را در مقام انتقام به سمت الگوهای مخالف توصیه ها و علایق آن گروه ها میکشاند.
افراد دارای مشکلات معیشتی
فرصتطلبان تبشیری از تاثیر فقر اقتصادی در دین داری افراد غفلت نکرده و با رفع تنگناهای اقتصادی برخی افراد درمانده، تمایل آنان را به سمت آیین خود جلب می کنند.
گفتنی است گروههای فوق تنها نمونههایی از فرصت سنجی مبشران در انتخاب اهداف تبلیغاتی بوده و به این لیست میتوان قشرها و طیف های مختلفی را افزود. از جمله افراد تنها و سوگوار، ورشکسته، مصیبت دیده، مردان و زنانی که همسر خود را از دست دادهاند و دچار خلا عاطفی هستند و حتی افرادی که به یکباره موفقیت چشمگیری نصیب آنها شده از دیگر گروههایی هستند که در معرض آسیب از جانب مسیحیت تبشیری قرار دارند.
در یك قرن گذشته جریان جدیدی در بین پروتستان ها فوق العاده قدرتمند شده است که یک مكتب نوظهور به نام «مبلغان انجیل» می باشد.
قبل از جنگ جهانی دوم این مكتب نوظهور به بنیادگرایی معروف و شعار آنها بازگشت به انجیل و تغییر جامعه با تحول فرهنگی بود و هدف آنها به وجود آوردن حكومت در آمریكا بر مبنای بنیادهای انجیل می باشد.
بعداز جنگ جهانی دوم بنیادگرایان آمریكایی خود را مبلغان انجیل معرفی كردند و با استفاده گسترده از وسایل ارتباطات جمعی توانستند در جامعه آمریكا نفوذ فراوانی به دست آورند و اكنون این جریان قدرتمندترین و فعال ترین تشكیلات دینی در آمریكا محسوب می شود و در مراكز سیاسی این كشور نفوذ زیادی دارند.
پروتستانها معتقدند "فاندامنتالیسم"یعنی وحدتی میان یهود ومسیح.که البته همانطور که گفته شد طبق سابقه و مضمون این فرقه چیزی نیست جز برقراری نوعی آشتی و نزدیک کردن عقاید یهود و مسیحیت به یکدیگر.
مثلا در میان مسیحیان آمریکا جمعیتی بالغ بر 70% متعلق به جریان "فاندامنتالیسم"هستند.این فرقه که در جامعه آمریکا قدمت چندانی ندارد، در واقع آئینی مبنی بر آشتی میان دین یهود و مسیح را دارد.
اما نکته جالب توجه این است که افراد مختلفی در عرصه های مختلف به این دین معتقد و عامل هستند. مهم ترین این افراد جرج بوش، رئیس جمهور قبلی ایالات متحده است که از "فاندامنتالیسم"های متعصب و معتقد می باشد.
طبق آنچه از زندگینامه وی مشخص است،تا 40 سالگی فردی عیاش و بی هویت بوده است که بیشترین وقت خود را در کافه ها مشغول خوش گذرانی و هوس بازی بوده است.
نکته دیگر اینکه این فرد مدعی است که تحت تاثیر اعتقادات دینی اش به یکباره دچار تحول شده و دست از عیاشی برداشته است.به گونه ای که اکنون نیز در بسیاری از سخنرانیهای خود در کاخ سفید، ابتدا خداوند را شکر میکند که او را از منجلاب فساد و تباهی به جایگاهی هدایت کرده که مقدمات ظهور منجی را فراهم بیاورد.
او در بسیاری از موارد برای توجیه اقدامات مختلف خود اینطور میگفت که هدفش چیزی نیست جز اینکه کاری کند تا مسیح زودتر بیاید.
بنابراین فرقه فاندامنتالیسم، درصدد وحدت میان یهود و مسیحیت است و فرقه تبشیری از فعالان اصلی و دست اندرکاران این فرقه گمراه هستند .
به این ترتیب این فرقه جایگاه خاصی را در ایالات متحده به خود اختصاص می دهد و هر کس که نسبت به آن گرایش پیدا کند به نوعی شهرت نیز دست پیدا می کند و مورد حمایت نیز واقع می شود.
در میان هنرپیشه های معروف آمریکایی بسیاری به این فرقه معتقد هستند.مثلا "تام کروز"از همین دسته می باشد.در عرصه فناوری پیشرفته بزرگترین و معروفترین فرد یعنی "بیل گیتس" نیز جزو این دسته است.
خواننده معروف زن یعنی "سلندیون" هم از "فاندامنتالیسم" ها می باشد.به این ترتیب تمامی این افراد معتقد به این هستند که باید زمینه ای را فراهم کنیم تا موعود بیاید.
اما نکته دیگر در مورد کتاب مقدس است که میتوان اینطور گفت که کتاب انجیل کتابی بشارتی است که در آن در مورد بهشت و خوبی ها و نیکی ها سخن گفته شده است.
اما تورات اصولا کتابی دستورالعملی است یعنی حاوی دستورات و احکامی سخت است.اما "فاندامنتالیسم" ها ابتدا انجیل می خوانند و سپس سراغ تورات می روند.فلذا به این صورت وحدتی میان مسیح و یهود به وجود آمده است
مسیحیت تبشیری امروزه برای مبارزه با یأس و نا امیدی در میان اعضای فرقه خود ، با خلق و ابداع تعالیم جدید ، شادی و نشاط کاذب را برای مریدان این فرقه ضاله صهیونیستی فراهم می نماید.
کتاب مقدس مسیحیت تبشیری در رساله عبرانیان ، روحالقدس را به بهعنوان کسی که بر شاگردان مسیح وحی میفرستد و آنان را راهنمایی و قدرت اعجاز و تکلم به زبانهای مختلف به آنان عطا میکند، معرفی می نماید.
اعتقاد به اینکه روحالقدس، برای همهکس و نسبت به همه اعمال راهنماست، عاملی مهم در کنار گذاشته شدن شریعت و ناکارایی آن در زندگی بسیاری از مسیحیان تبشیری است و اعضای فرقه حیات خود را وابسته به حضور روح القدس می دانند.
در کنار حضور روح القدس آنان معتقد هستند که عیسی فرموده : کارهای شما حتی خوردن و نوشیدنتان برای جلال و بزرگی خدا باشد هیچ گونه مشکل و ممنوعیت ندارد تا بتوانید نجات یابید وبه شادی برسید.
این فرقه تبشیری به اعضا ومریدان خود اینگونه القاء می کند که بدون هیچ ضابطه وچارچوبی صرف یک نیت ساده به راحتی می توان در زندگی شاد بود و دائما در حال خوشگذرانی مطلوب خود باشند به هر نحو و طریق ممکن.!!
اعتقاد به روحالقدس و فیضبخشی او باعث شد رسیدن به شادی معنوی نیازی به انجام شریعت نداشته باشد. در این باور، یک مسیحی بدون اینکه مجبور باشد اعمال شریعت را برتابد تنها با ایمان آوردن به مسیح، میتواند به شادی دست یابد.
یکی از مخاطبین شبکه سون در پیامی اعتراضی به هرمز شریعت پناهی سوء استفاده او از انجیل و بهره گیری از آن برای اهداف خودش را افشا کرده است.
این فرد در پیام خود، مدیریت شبکه یعنی هرمز شریعت پناهی و سایر اعضای تیم را مورد خطاب قرار داده و مینویسد: «ﺷﻤﺎ ﻧﻘﺎﺏ ﺭﻭﺣﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﭼﻬﺮﻩ ﻣﺒﺎﺭﮎ ﺩﺍﺭﯾﺪ/ اﻧﺠﯿﻠﯽ ﮐﻪ ﺷﻤﺎ ﻣﻮﻋﻈﻪ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﺪ ..... ﺍﻧﺠﯿﻞ ﮔﻞ ﻭ ﺑﻠﺒﻞ ﺍﺳﺖ .... ﺍﻧﺠﯿﻞ ﭘﻮﻟﺪﺍﺭ ﺷﺪﻥ ..... ﺷﻔﺎ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩﻥ.»
بر اساس این گزارش اعتراض به عملکرد مدیران و مجریان شبکه های مسیحی نتیجه رفتارهای خارج از مسیحیت پروتستان و حتی خارج از شئون انسانی این افراد است.
موضوعی که در مرحله نخست حاصل بیاعتقادی مجریان و مدیران این قبیل شبکه ها به مسیحیت بوده و گویای حقیقتی است که آنها از پیوستن به مسیحیت پروتستان هدفهای دیگری را دنبال میکردهاند.
این مسئله موجب شده تا دولتها و جریانهای سلطهگر با هدف ضربه زدن به مسیحیت راستین از بی اعتقادی این افراد به مسیحیت اتفاده کرده و تریبون در اختیارشان قرار دهند تا پیکره مسیحیت عیسوی را به انواع و اقسام انحرافها آلوده کنند.
به عبارت دیگر میتوان گفت، مسیحیت تبشیری و صهیونیستی امروزه به ابزاری تبدیل شده است که هر شخص و دولتی میخواهد امتیازی به دست آورد، به آن متوسل شده و از این طریق تا حد زیادی به اهداف دنیوی خود دست پیدا میکنند.
این گزاره پیش از آنکه یک فرضیه محتاج اثبات باشد، یک "حقیقت پیرامونی" بوده و بارها مورد اعتراف و اعتراض عضویابان و اعضای مشهور فرقه مسیحیت تبشیری نیز قرار گرفته است
فرقههای استعمارساخته و گمراه که هیچگونه مشروعیت الهی و پایگاه مردمی قوی نداشته، به تدریج و با رسیدن به قدرت اقتصادی و سیاسی، توانستهاند در مراکز اصلی مسیحیت نفوذ کنند و در مواردی سازه و شبحی از اعتقادات خود را بر روی اصول آن دین بهوجود آورند.
از جمله این فرقههای سری میتوان به "فراماسونری" اشاره کرد که با بهدست گرفتن مناصب کلیدی سیاسی در غرب و به تبع آن مدیریت کارخانههای بزرگ صنعتی و تولیدی، به مرور افکار خود را وارد سیستمهای دینی کرده و وجود نمادهایی از این فرقه در بین مسیحیان صهیونیست، نشانهای از صحت این ادعا بهشمار میرود.
موارد قابل توجهی از یکسانی عملکرد در دو فرقه فراماسونری و مسیحیت صهیونیستی مشاهده شده که ریشه آن را باید در اعتقادات اصلی هر دو گروه جستجو کرد.
در اعتقادات هفتگانه مسیحیان صهیونیست- که دلبستگی مثالزدنی هم به رژیم جعلی صهیونیستی دارند-، "بازسازی معبد سلیمان" برای آمادهسازی ظهور مجدد حضرت عیسی مسیح(ع) به چشم میخورد که جزء اعتقادات ماسونها نیز بهشمار میآید. این گروه از مسیحیان، توهینهای شرمآوری به حضرت سلیمان(ع) روا میدارند و او را صاحب هزار زن معرفی میکنند(!)، فراماسونرها نیز این پیامبر بزرگ الهی را جادوگر و ماسون بزرگ میدانند.
در پرچم خودساخته رژیم صهیونیستی، ستاره شش گوش- که از علائم ماسونها است- دیده میشود و در سوی دیگر، بنا به اعتقاد مسیحیان صهیونیست، بهعنوان مقدمه ظهور مجدد عیسی(ع)، تشکیل دولتی یهودی است که هماکنون رژیم صهیونیستی را مظهر آن معرفی میکنند و از اینرو میتوان به مثلث اتحاد یهودیهای صهیونیست، مسیحیت صهیونیستی و فراماسونری پی برد.
از دیگر شواهد ارتباط فراماسونری و مسیحیت صهیونیستی باید به حمله آمریکا به عراق در سال 2003 اشاره شود.جرج بوش رئیس جمهور صهیونیست سابق آمریکا که خود را سردمدار راهاندازی جنگ آخرالزمان معرفی و به عراق حمله کرد، عضو گروه ماسونی Skull & Bones بوده تا جایی که پاپ ژان پل دوم او را مصداق ضدمسیح و دجال معرفی کرده بود. دونالد رامسفلد وزیر دفاع اسبق آمریکا که از زمره مسیحیان صهیونیست بهشمار میرود، نیز ارادت معناداری به فراماسونری داشته و گفته:"انسان هیچگاه مانند زمانی که در محراب فراماسونری زانو به زمین میزند و دعا میکند، به خدا نزدیک نمیشود."
ماموریت اصلی رسانههای تبشیری تضعیف جوامع اسلامی میباشد که در این راستا از انجام هیچ اقدامی ابا نمیکنند. مسیحیان تبشیری و مبلغان آن ها با اصل اسلام بیرق مبارزه برداشته اند و به انحاء مختلف به مسلمانان و مقدسات آن ها توهین می نمایند.
با توجه به این مبانی، ساختار و عناد تبشیری ها اسلام ناب ، رسانه های تبشیری به تبع همین نگاه با رویکردی منافقانه در صدد ایجاد اختلاف و برهم زدن اتحاد شیعه و سنی در ایران برآمدند و با انتشار مطالبی در خصوص حمایت از اهل سنت سعی در تفرقه افکنی نموده اند.
براستی مسیحیت تبشیری که با اصل اسلام و آموزه های نبوی دشمنی دارد چگونه امروز مدعی دلسوزی برای جامعه اسلامی شده است و از تضییع حقوق سخن می گوید، چنانکه وقتی به نقل اخباری از همین مسلمانانی که در خارج از ایران می باشند و اکثرا هم اهل سنت هستند، می پردازند، با توهین و اهانت برخورد می کند.
مسیحیت تبشیری قصد دارد با ایجاد تفرقه و دو دستگی در بین صفوف مسلمین اهداف خود را دنبال کند. تخریب مسلمانان از هر جنس و مذهب رسالت تبشیری ها می باشد چرا که نفوس مسلمین برای این طیف سرسوزنی ارزش ندارد و در خطرهایی که برای جوامع اسلامی رخ می دهد جز اظهار خوشحالی کار دیگری نمی کنند.
گفتنی است اثبات نفاق تبشیری ها در قبال مسلمانان براحتی با رجوع رسانه های آن ها آشکار می گردد. با جستجوی کلمه مسلمانان جز تخریب و اهانت مطلب دیگری وجود ندارد اما وقتی کلماتی چون اهل سنت جستجو شود، حاصل آن مطالبی است که تا حدی جنبه حمایتی ظاهری دارد که در حقیقت برای ایجاد تفرقه بیان شده است.
هر روز در شبکههای اجتماعی مطالبی منتشر میشود که اعتراض به حضور خادمین و کشیشانی جعلی و یک روزه با مفاسد اخلاقی فراوان در دستگاه مسیحیت تبشیری است.
با نگاهی گذرا به شبکه های اجتماعی می توان مطالبی از این دست که در آن به افرادی که خود را کشیش خوانده و مشکلات روحی و جسمی فراوانی برای اعضای یک کلیسا به بار آوردند را مشاهده کرد.
اینکه چه چیز و یا بهتر است بگوییم چه سیستم و مکانیسمی موجب به وجود آمدن و به صحنه آمدن این قبیل افراد است را باید در ساختار مسیحیت تبشیری جستجو کرد.
بر اساس این ساختار هر فردی با هر گذشتهای تنها با گفتن کلماتی و تایید این کلمات از جانب کشیش یا شبان کلیسا با جملاتی که شهادت القایی محسوب میشود از تمام گذشته خود پاک محسوب شده و پس از چند جلسه شرکت در جلسات میتواند به بالاترین درجات کلیسایی هم دست پیدا کند.
اما به راستی عقل سلیم پذیرای این موضوع هست که یک نفر با داشتن سابقه انواع شرارتها و رذائل اخلاقی تنها به صرف گفتن چند کلمه زبانی به ناگاه به یک قدیس!!! تبدیل شده و بدون طی مراحل سلوک اخلاقی بتواند اعمال خود را ترک کند.
اگر چه در مسیحیت تبشیری ادعا میشود که امکان این موضوع وجود دارد اما نگاهی به آثار رشد و پذیرش چنین افرادی در کلیساهای ساختمانی و زیرزمینی نشان میدهد آنها نه تنها از اعمال خود دست نکشیده بلکه با فراهم دیدن میدانی جدید، فرصت را برای ارضاء امیال خود غنیمت شمرده و هر آنچه که بخواهند بر سر اعضای زیر دست خود میآورند.
علت اصلی چنین مشکلاتی را باید در مانیفست این جریان پیدا کرد که موافق آن شاگردسازی (بخوانید جذب عضو در فرقه) از هر چیز دیگری برای سران فرقه مهمتر است و در این میان آنچه برای سران فرقه اهمیت ندارد مشکلات و خطراتی است که پیاده کردن این مانیفست میتواند برای افراد و اعضای فرقه به بار آورد.
بررسی ایدئولوژی مسیحیت صهیونیستی نشان میدهد در نگاه این فرقه کلیسا جایگاهی پایین تر از اسرائیل دارد بر این اساس جایگاه اسرائیل برتر از کلیسا؛ نقش اسرائیل برتر از نقش کلیسا و در نتیجه هدف کلیسا، «برخوردار کردن اسرائیل» است.
مسیحیان صهیونیست معتقدند که یهودیان «قوم برگزیده» خدایند که جدا از همهی وعدههای داده شده به کلیسا، دارای رابطه و جایگاهی منحصر به فرد و اهدافی جاودانه در داخل سرزمین خود هستند. ادوارد ایروینگ یکی از نخستین کسانی بود که این مطلب را اظهار داشت.
ایروینگ، بر اساس تفسیر آیندهگرای لاکونزا پیشبینی کرد:« هنگامی که عیسی مسیح گرفتن شاهد بر علیه امتها را پایان بخشد...کشتی دیگری از گواهان را آماده خواهد ساخت... و تا آن مقصد،روح القدس خود را به سوی قوم کهن خود، یهود، باز میگرداند و آنان را به سوی آن روزهای فرحانگیز میآورد... این فیض روحالقدس در کتاب مقدس به عنوان "باران آخر" مشهور است.»
این باور که خدا دو قوم برگزیده دارد، منجر به آن شده که برخی اظهار کنند: آنها بر اساس پیمانهای جداگانه قابلپذیرش هستند؛ جایگاه اسرائیل برتر از کلیسا است؛ نقش اسرائیل برتر از نقش کلیسا است و در نتیجه هدف کلیسا، «برخوردار کردن اسرائیل» است.
در میان متفکران مسیحی نخستین بار این موضوع را داربی مطرح کرد و بر تمایز اساسی میان اسرائیل و کلیسا تاکید کرد . در قرن چهارم، مارسیون بر گسستگی اساسی یهودیت و مسیحیت و حتی هدا عهد عتیق و پدر عیسی تاکید کرده بود. اما این داربی بود که نخستین بار تاکید کرد که «ملت یهود هرگز نباید وارد کلیسا شود.»
پطیکاست یکی از فرقه های مسیحیت است که از دل مسیحیت انجیلی موسوم به اوانجلیک برآمده است.
کلیسادر میان این فرقه به عنوان یک محل برای عبادت افراد گمراه می باشد که به دلیل خالی بودن منبع و منشأ فکری و عقلی وحتی مذهبی برخلاف آموزه های کتاب مقدس به خیال باطل خودشان مراسم عبادی برقرار می کنند .
در کلیسای پنطیکاستی چنان بر بروز عطایا تأکید شده و بر آن ارزش گذاری می شود که افراد حاضر در مراسم کلیسایی، سعی می کنند به هر قیمتی از روی توهم و خیال از خود عطایایی بروز دهند .
به همین دلیل است که رفتار پیروان کلیسای پنطیکاستی در مراسم کلیسایی، بسیار تعجب آور است. آنها صداهایی بی معنی در می آورند و به اجرای سرود همراه با آلات موسیقی می پردازند و در اثر اینگونه ارتباط ها می رقصند و حرکات موزون غیر عقلانی از خود نشان می دهند .
خنده های بسیار بلند و رعب آور سر می دهند یا بی اختیار گریه می کنند و از نظر آنان همه اینها نشانه پُر شدن از روح القدس می باشد .
در واقع می توان گفت، هر شیرین کاری ای که هر کدام از پیروان بتواند در مراسم کلیسایی یا حین مراسم سرودخوانی از خود بروز دهد، شکل جدیدی از عطایای روح القدس شمرده می شود و اینجاست که می گویند خداوند به او توجه کرده است .
در كتاب مقدس، هارون پيامبر خداوند و همراه و ياور موسي است و حتي معجزه تبديل عصا به اژدها نيز از او است .« و خداوند به موسي گفت ببين تو را بر فرعون خدا ساخته ام و برادرت هارون، نبی تو خواهد بود ».[1] « و هارون عصای خود را پيش روی فرعون و پيش روی ملازمانش انداخت و اژدها شد».[2] ولی هنگامی كه حضرت موسی از كوه طور باز ميگردد، متوجه ميشود كه هارون مرتكب گناهی بزرگ شده است و موسی به هارون گفت:« اين قوم به تو چه كرده بودند كه گناه عظيمی برايشان آوردی؟هارون گفت:... و به من گفتند برای ما خدايان بساز كه پيش روی ما بخرامند... بديشان گفتم هر كه را طلا باشد آن را بيرون كند پس به من دادند و آن را در آتش انداختم و اين گوساله بيرون آمد.[3] و خداوند برهارون بسيارغضبناک شده بود تا او را هلاک سازد.[4] اما قرآن ساختن گوساله را به شخصی به نام سامری نسبت ميدهد و هارون را با بيانی زيبا از اين نسبت تبرئه ميكند: (قَالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي وَكَادُوا يَقْتُلُونَنِي) اين قوم [بنی اسرائيل] من را به استضعاف كشاندند و نزديك بود كه مرا به قتل برسانند[5].
گرچه مسيحيان تأكيد بسياری برگناه نخستين دارند، اما در قسمت عمده ای از كتاب مقدس اشاره ای صريح به اين آموزه وجود ندارد. عيسی در سخنان و مواعظش، چنين مطلبی را آموزش نداده است و در اناجيل اشاره صريحی به آموزه گناه نخستين نمیبینیم. در عهد قديم نيز چنين آموزه ای بيان نشده است؛ از اين روست كه يهوديان، گرچه همانند مسيحيان به داستانی كه در ابتدای سفر پيدايش درباره خطای آدم و مجازات وی آمده است باور دارند، اما هيچ اعتقادی به گناه اوليه ندارند و معتقدند انسان با روحی آزاد و بدون گناه وارد اين جهان ميشود .تنها در نامه های پولس است كه به آموزه گناه نخستين برخورد ميكنيم و مسيحيان به تبعيت از او، به اين آموزه معتقدند. مشخص نيست چگونه اين همه انبیای الاهی از چنين مسئله مهمی غفلت ورزيده اند، حتی خود مسيح هم در هيچ يك از آموزه هايش اشارهای به سرايت گناه آدم به فرزندانش نكرده است و حواريون هم از اين مسئله مهم كه ركن اساسی مسيحيت به شمار ميرود غفلت كرده اند و تنها پولس كه نه حواری بوده و نه حواريون را شاگردی كرده است، اين مسئله را به خاطر آورده و نوشته است: به خاطر يك نفر گناه وارد جهان شد.[1] آیا پذيرفتنی است كه انبيای عهد قديم، مسيح و حواريون از چنين مسئله مهمی غفلت كرده اند و تنها كسی كه به آن پی برده پولس است؟ البته بسياری از نوانديشان مسيحی بر اين باورند كه آموزه گناه نخستين حتی در آموزه های پولس نيز وجود ندارد و تصور گناه اوليه بطور روشن و صريح در انجيل بيان نشده است و تنها چيزی كه در گفتارهای پولس وجود دارد سخنانی دو پهلو و مبهم است و اين آگوستين قديس بود كه با سوء استفاده از اين جملات مبهم دكترين گناه اصلی را پايه گذاری نمود. آگوستين (يكي از چهار پدر كليسای اوليه) تئوری گناه نخستين را از اين آيه و با استفاده از ترجمه وولگات برداشت کرده بود. آگوستين تحت تاثير ترجمه وولگات، آیه ( روميان 5 : 12) را به عنوان گناهی كه توسط انسان به دنيا آمده است تفسير ميكند در حالی كه در متن يونانی ميگويد: گناه توسط يك انسان به جهان وارد شد چون همه انسانها گناه كردند (ترجمه ويليامز 802) تفاوت كوچكی بين اين دو برداشت وجود دارد که ميتواند در يك اعتقاد بنيادين مسيحيت نقش اساسی ای بازی كند. ما اگر به جای اينكه بگوييم «گناهی كه توسط يك انسان به جهان آمد»، بگوييم «گناه با ورود انسان به جهان اغاز شد» هيچ تغيير الهياتی را موجب نخواهد شد ولی اگر به روش اول ترجمه كنيم، چنانكه جروم در ترجمه وولگات انجام داده ميتوان از آن، اعتقاد به گناه اصلی را برداشت كرد. پدران الهيات ليبرال مسيحی معتقدند كه چون مطالب عهد جديد در پرتو آثار آگوستين تفسير شده و قوه تشخيص وی به علت اشتغال ذهنیِ بيش از اندازه اش با فرقه جبرگرا (يعنی مانويت) در اين گونه مسائل تضعيف شده بود، در نتيجه در مسيحيت نيز دچار سوء توهم شده؛ همچنين سابقه گناه آلود آگوستين نيز يك احساس گناه را هميشه با وی همراه كرده بود.[2]
پی نوشت: [1] کتاب مقدس مسیحیان، عهد جدید، رومیان، 5 : 12 [2] جستارهایی در مسیحیت ، دفتر تبلیغات حوزه علمیه قم،نشر تا ظهور ، صفحه 106
طبق الاهيات مسيحی، انسان در صورتی نجات مي يابد كه فيض خداوند شامل حال او شود؛ براساس آموزه گناه نخستين انسانها به علت ذات فاسدشان، نميتوانند اقدامی برای نجات خويش انجام دهند. به همين دليل آگوستين اعتقاد داشت فیض يك هديه است. همين تأكيد بر هديه بودنِ فيض، مسيحيان را به سمت جبرگرايی سوق ميدهد كه به نظر مك گراث، يكی از دشوارترين و پرابهام ترين آموزه های مسيحی است :آگوستين بر آن بود كه فيض هديه است نه پاداش؛ زيرا اگر فيض پاداش بود انسانها ميتوانستند با اعمال نيك آن راخريداری كنند. اعمال انسانی هيچ نقشي در اعطای فيض ندارند؛ زيرا فيض هديه رايگان خداست به هر كس كه او بخواهد و خدا آزاد است اين فيض را به هر كسی بدهد و از هر كسي دريغ كند و همه افراد بشر آلودهاند و هلاكت برايشان مقدر شده و تنها كسانی نجات مييابند كه خدا آنان را برگزيده و براي نجات مقدر كرده است.[1] گرچه اين اعتقاد آگوستين با مخالفت پلاگيوس روبه رو شد، ليكن تا زمان توماس آكوئيناس تمام نظرات بر اين متفق بود كه انسان نميتواند مدعی شود كه عدالت به معنای واقعی كلمه ايجاب ميكند كه نجات به عنوان پاداش به وی داده شود. همچنين اين انديشه كه انسانها ميتوانند از طريق دستاوردهای خودشان نجات كسب كنند به عنوان بدعت پلاگيوسی مردود اعلام شد.[2] ژان كالون، يكي از رهبران اصلاح دينی نيز به پيروی از آگوستين معتقد بود سعادت و هلاكت انسانها را حكم ازلی خداوند تعيين كرده است؛ او ميگفت: خدا همه را يكسان خلق نميكند برخی را برای نجات و برخی را برای هلاک ابدی میآفريند و جبر مبنای برگزيدگی و به تبع آن پارسا شمردگی و تقديس فرد است. البته خود او اذعان داشت كه اين حكم هولناک؛ است.اين در حالی است كه در تاريخ مسيحيت علاوه بر پلاگيوس، انديشمندان ديگری نيز بر اراده آزاد انسان تأكيد كرده و به نوعی آموزه گناه نخستين و فساد ذات انسان را زير سؤال برده اند؛ برای مثال تئوفيلوس معتقد است: اگر انسان به سمت شيطان و نافرمانی خدا و مرگ برود خود او موجب اين موضوع شده است، زيرا خداوند انسان را آزاد و قدرتمند آفريد.[3]ايرنائوس ميگويد: انسان موجودی سرشار از شعور است (به مانند خداوند) و از اين جنبه آزاد وقدرتمند آفريده شده است؛ اين خود اوست كه گاه خوب و گاه بد ميشود گاه كاه و گاه گندم ميشود[4] .كلمنت اسكندريه ميگويد: ما به وسيله اراده خودمان اين راه را برگزيديم و آنرا ادامه داديم.[5]
بطور خلاصه میتوان گفت : علمای یهود،پیامبران را فقط در شئون پیامبری (دریافت و ابلاغ وحی) معصوم می دانند ولی در مورد زندگی شخصی،اعتقادی به عصمت این بزرگواران ندارند.
توضیح :
از آنجا که برخی از مراتب عصمت ـ یعنی عصمت انبیا، در دریافت و ابلاغ وحی ـ از ویژگیهای نبوت است و بدون آن، غرض و هدف از آفرینش تحقق نخواهد یافت. اعتقاد به عصمت، عقیدهای مشترک بین تمام ادیان آسمانی است حتی برخی از مکاتب مادی و منحرف از حقیقت نیز برای آنکه فکر و اندیشه خویش را بر پایهای محکم و استوار بنا کرده باشند، رهبران مکتب خویش را معصوم دانستهاند.
هرچند در تورات تحریف شدهای که در دست است، گناهان و خطاهای زیادی به انبیای الهی نسبت داده شده است ولی انبیا از دروغ و خطا در تبلیغ وحی، معصوم دانسته شدهاند؛
«یَهُوَه موسی را خدای فرعون و هارون را نبی موسی مینامد. به عبارت دیگر نبی دهان خدا و سخن و کلام او سخن خداست».1
موسی بن میمون ـ متفکر و اندیشمند یهودی قرون وسطی(1204ـ 1135م)ـ اعتقاد به عصمت انبیا را یکی از سیزده بند دستور ایمان یهود بر میشمرد:
شالوده ایمان دانشمندان یهود این است که خداوند اراده و خواست خود را به وسیلة سخنگویانی که پیغمبر خوانده شدهاند، به انسانها اطلاع داده است.3
از طرف دیگر در بیان منشأ طهارت و پاکی انبیا، در منابع مربوط به یهود چنین آمده است:
«زیرکی و چابکی برای انسان پاکی میآورد؛ پاکی باعث طهارت میشود؛ طهارت به پرهیزگاری منجر میگردد؛ پرهیزگاری به انسان قدوسیّت میبخشد؛ قدوسیت آدم را متواضع و فروتن میکند؛ تواضع و فروتنی ترس از خطاکاری را در دل انسان میپرورد؛ ترس از خطاکاری سبب پارسایی و دینداری میشود و پارسایی و دینداری شخص را دارای روح القدس میکند».4
و آنگاه «روح القدس انبیا را از خطا و اشتباه در آنچه بر زبان آنها جاری میکند، مصون و محفوظ میدارد. از این رو، اخبار و اقوال آنها معصوم از خطاست… بنابراین، پیامبران نه در گفتار خطا میکنند و نه در کتابت سخنان روح القدس».5
در مورد دیگری تصریح شده است که انحراف اخلاقی، عطیه نبوت را به طور موقّت یا تا ابد، از شخص پیامبر سلب مینماید!
«اگر پیغمبر تکبر کند، نبوت از وی دور میشود و اگر عصبانی و خشمگین شود، نبوت او را ترک میگوید.»6
بنابر آنچه گفته شد، یهود بنیانگذار بحث عصمت است اما برخی گفتهاند:
یهود بنیانگذار آغاز بحث عصمت نیست؛ زیرا تورات فعلی، انبیا را در اعمال شخصی خود، معصوم از گناه و خطا نمیداند و حتی گناهانی همچون قتل، کفر، زنا و شرب خمر را نیز به ساحت مقدس آنها نسبت میدهد .7
پی نوشت
1 جلال الدين بن علي آشتياني، تحقيقي در دين يهود (ايران، بينا، چ اول، 1364)، ص329. (موجود در كتابخانه آيت الله مرعشي نجفي).
2 اديب صعب، الاديان الحيهًْ نشوؤها و تطورها (بيروت: دار النهار للنّشر، چ دوم، 1995م)، ص140.
3 ر.ک ابراهام كهن (Cohen, Abraham)، گنجينهاي از تلمود، ص139، ترجمه از متن انگليسي: امير فريدون گرگاني، ترجمه و تطبيق با متون عبري، يهوشوع، نتن الي، تصحيح چاپ: غلامرضا ملكي، به اهتمام: امير حسين صدري پور، زير نظر يهودا حي، تهران، اساطير، چ اول، 1382ﻫ.ش.
4 همان، ص 139، به نقل از: ميشنا سوطا، 9: ص 15.
5 محمد عزت الطهطاوى، الميزان فى مقارنهًْ الاديان، ص33، بيروت، الدار الشاميه، 1413ق.
6 گنجينهای از تلمود، ص 140. (به نقل از: پسا حيم، 66 ب).
7 آیاتی که گناه پیامبران را در کتاب مقدس ذکر میکند : گناه نوح : پیدایش : 9 / 20 ـ 27 // گناه لوط : پیدایش: 19 / 30ـ 38 // پیامبر دروغگو: پادشاهان : 13 / 11 ـ 24 و 26 // پیامبر بی غیرت : پیدایش 26 : 6-10 // گناه یعقوب : پیدایش 27 : 1-24 // گناه هارون : خروج 32 : 21 – 24 // گناه داوود : دوم سموئیل 11: 27 // گناه سلیمان : اول پادشاهان 11 : 1 – 9
انجیل متي اشاره ميكند كه برويد قومها رو به اسم پدر ، پسر و روح القدوس تعمید دهيد. (متی، 28 : 19) آیا این آیه به آموزه تثلیث تصریح میکند؟
حتی اگر در در عهدین هم صراحتا به وجود سه خدای کامل در یک ذات یا همان تثلیث تصریح میشد، اعتبار کتاب (بیش از این) زیر سؤال میرفت زیرا در آنصورت کتاب به یک تناقض عقلی قائل شده بود.
اما هیچ آیه ای که تصریح داشته باشد به وجود سه خدای کامل در یک ذات، در کتاب مقدس مسیحیان مشاهده نمی شود؛ و آیاتی که مسیحیان به آن برای تثلیث استناد میکنند، آیاتی هستند که تنها به وجود سه موجود به نام پدر، پسر و روح القدس تصریح میکنند نه اینکه این سه هر کدام یک خدای کامل باشند و دارای یک ذات.
این آیه مورد بحث (متی، 28 : 19) هم از آیاتی است که آتاناسیوس (اولین کسی که به آن استناد کرد) و دیگر مسیحیان، پشت سر هم آمدن و در کنار هم ذکر شدن پدر پسر و روح القدس در آن را اثبات کننده تثلیث میدانند و همینطور مفرد ذکر شدن واژه «نام» را دلیل بر یکی بودن این سه نام میدانند.
اما همانطور که گفته شد، ذکر کردن سه اسم مجزا پشت سر هم و همینطور مفرد بودن واژه «نام» دلیل بر یکی بودن این سه نفر نیست و در مکالمات روزمره هم به همین صورت سخن میگوییم مثلا میگوییم: «نامِ» علی حسن حسین زیبا هستند. هیچ وقت از این جمله فهمیده نمیشود که این سه یک دات دارند.
حتی برخی از منابع مسیحی و طرفدار تثلیث هم در مورد این آیه (متی، 28 : 19) میگوید: «با وجود این، این متن به خودی خود، به طور قاطع، نه شخصیت سه نهاد مذکور را ثابت میکند و نه برابری و یا الوهیت آنان را. باری از پطرس و یعقوب یوحنا نیز در کنار هم نام برده میشود، در حالیکه آنان یک نفر نیستند به علاوه، روح خدا در هنگام تعمید عیسی بر او نازل شد همین نشان می دهد که روح خدا تا آن هنگام بر او مسح نشده بوده است؛ حال آنکه طبق آموزه تثلیث عیسی و روح القدس شخص واحدی هسستند که از ازل با یکدیگر بوده اند»[تثلیث در قرآن وعهدین، محمد کاشانی، 1392، ص 114]
تثلیث، همانند توحید در اسلام و یهودیت، از اصلی ترین رکن اصول دین مسیحی است. اما سؤال اینجاست که چطور تا قبل از سال 200 میلادی هیچ کس این سه شخصیت (پدر پسر و روح القدس) را مساوی ندانسته و سالها پس از عیسی (ع) یعنی در سال 381 میلادی در شورای قسطنطنیه، الوهیت شخص سوم یعنی روح القدس، رسمی شد؟!! چگونه این مهم را هیچ کدام از پیامبران قبل از عیسی (ع) و همینطور خود حضرت عیسی (ع) بر آن تصریح و تأکیدی نداشته تا مردم گمراه نشوند؟!!
آیات فراوانی در عهدین وجود دارد که صراحتا به وجود خدای قادر واحد تصریح می کند: ای اسرائیل بشنو، یهُوَه، خدای ما، یهُوَه واحد است. [تثنیه 6 : 4] که عیسی (ع) نیز به آن اشاره می کند: عیسی او را جواب داد که اوّل همة احکام این است که بشنو ای اسرائیل، خداوند خدای ما خداوند واحد است. [انجیل منسوب به مرقس 12 : 29] و در انجیل آیاتی وجود دارد که نه تنها عیسی را مساوی خدای پدر نمیداند بلکه کمتر از خدا میداند: ولی از آن روز و ساعت غیر از پدر هیچکس اطّلاع ندارد، نه فرشتگان در آسمان و نه پسر هم. [مرقس 13 : 32]
وعیسی (ع) خود را فرستاده خدا میداند: و حیات جاودانی این است که تو را خدای واحِد حقیقی و عیسی مسیح را که فرستادی بشناسند. [یوحنا 17 : 3]
با توجه به اینکه در مسیحیت گناه نخستین به نسل ادم و حوا به ارث میرسد ایا این گناه به عیسی نجات دهنده هم سرایت میکند ؟
در اعتقاد مسیحیان عیسی مسیح نجات دهنده انسانها از ارث شوم گناه نخستین ادم و حوا میباشد بنابراین خودش الوده به گناه نخستین نیست اما این سخن درست نیست و بنا بر اموزه گناه نخستین دامن عیسی هم الوده به این گناه موروثی هست و نمیتواند نجات دهنده باشد زیرا خدای متعال هر بشری را از دو چیز خلق کرده است : روح و جسم .هر طفلی که موجود میشود جسمش از نطفه پدر و مادر است بعد از مدتی که در بطن مادر ماند خدای متعال به او روح میبخشد .جسم طفل از انجایی که ازجسم پدر و مادرش گرفته شده چنانچه مرض مزمنی در والدین باشد از طریق نطفه به طفل هم منتقل میشود اما از جهت روح چون روح طفل از پدر و مادر گرفته نشده بلکه مخلوق تازه خداست اثار روح والدین در طفل مشاهده نمیشود .حال مسیحیان که گناه را از صفات جسم و قابل انتقال به نسلهای بعدی میدانند با توجه به اینکه جسم عیسی هم طبق اعتقاد مسیحیان از جسم مریم گرفته شده و مریم هم بشر است و آلوده به گناه نخستین لذا حضرت عیسی هم وارث گناهی است که از جسم مادر به او منتقل شده در نتیجه نمیتواند پاک و نجات دهنده گنهکاران باشد
اناجیل با توجه به اینکه هر کدام دریک زمان و مکان معین و برای مخاطبین خاص خود نوشته شده ایا میتواند راهنمای همه انسان ها در همه زمانها و قرون باشد ؟
خیر نمی تواند به دلیل اینکه كتابي كه مي خواهد راهنماي انسان ها در تمام اعصار باشد باید چنین ویژگیهایی داشته باشد 1. جامعيت اولين خصوصيت اين است كه چنين كتابي بايد در بردارندة پاسخ همة سؤالات و نيازهايي كه بشر در تمام اعصار دارد باشد و به بيان قرآن كريم، تفصيل براي هر چيزي باشد. البته پرواضح است كه مراد از «همه چيز» آن مسائل و مطالبي است كه براي رسيدن انسانها به سعادت دنيا و آخرت لازم است. 2. آسماني بودن دومين ويژگي آن است كه اين كتاب بايد از جانب خداوند متعال براي بندگان فرستاده شده باشد چرا كه اوست كه خالق انسان و آگاه به تمام نيازهاي او مي باشد، فلذا چون او آگاه ترين به نيازهاي انسان است پس او نيز بايد انسانها را راهنمايي كند. در نتيجه انسانها نمي توانند كتابي بنويسند كه در تمام زمانها براي افراد بشر سودمند باشد. 3. كهنه و قديمي نشدن يكي ديگر از ويژگيهايي كه يك كتابِ الگو و راهنما بايد داشته باشد، اين است كه نبايد در گذر زمان طراوت و شادابي اش را از دست بدهد. 4. آورندة آن پيامبر خدا باشد. ديگر از خصوصيات چنين كتابي اين است كه بايد به دست شخصي برگزيده از جانب خداوند متعال كه داراي كاملترين خصوصيات اخلاقي مثل عصمت و ايمان كامل و... مي باشد، براي هدايت انسانها آورده شده باشد. حال با توجه به اين مقدمه كوتاه مسلماً چنين كتابهايي (اناجيل) نمي توانند راهنماي انسانها در همة عصرها باشند چرا كه: 1. جامعيت لازم براي راهنما بودن را ندارند بدين توضيح كه اين مجموعه (عهد جديد) را مي توان از نظر محتوا به سه بخش تقسيم كرد: الف. بخش تاريخي كه عمدتاً به تاريخ زندگي و فعاليتهاي حضرت عيسي ـ عليه السلام ـ و حواريون پرداخته است. اين بخش را چهار انجيل معروف يعني متي، مرقس، لوقا و يوحنا در بر مي گيرند) ب. بخش عقيدتي كه عمدتاً به ترويج عقايد و دفاع از آنها و رد عقايد ديگر مي پردازد. اين بخش در 21 رسالة موجود در عهد جديد مي باشد. ج. بخش پيشگويي كه در آن وقايع آخرالزمان و آمدن مجدد حضررت عيسي ـ عليه السلام ـ به صورت يك رؤيا و مكاشفه پيشگويي شده است. فلذا همانطور كه گذشت اناجيل چهارگانه اصلاً مطلبي در مورد عقايد و احكام الهي ندارند و فقط به تاريخ زندگي حضرت عيسي ـ عليه السلام ـ و برخي از حواريون پرداخته است، فلذا كتابي كه فقط به داستان سرايي پرداخته است نمي تواند راهنما و الگويي براي بشر باشد. 2. اين كتب يا بهتر بگوييم اين مجموعه (عهد جديد) اصلاً آسماني نيست به اين بيان كه از طرف خداوند متعال براي بشر فرستاده نشده است و نويسندگان آنها انسانهايي بودند كه به نوشتن آنچه خود برداشت كرده بودند پرداخته اند. البته گفتني است كه در ميان مسيحيان هيچ كس معتقد نيست كه بخشي از اين مجموعه يا هيچ كتاب ديگري را حضرت عيسي ـ عليه السلام ـ آورده است. آنها مي گويند معنا ندارد كه آن حضرت كتابي بياورد چون كتاب، وحي است و وحي بر واسطة بين خدا و انسان نازل مي شود، در حالي كه حضرت عيسي ـ عليه السلام ـ خود خدا و كلمه او است. 3- مي توان ادعا كرد كه قريب به بيش از 90% مطالب مجموعه عهد جديد با گذر زمان كهنه شده و براي انسانهاي عصر حاضر قابل استفاده و بهره برداري نيست. شاهدي كه براي اين ادعا مي توان آورد اين است كه در ميان مسيحيان هم در مورد اينكه آيا عهد جديد مي تواند راهنماي اخلاقي انسانها باشد اقوال مختلفي است، عده اي كتاب مقدس را اساس اخلاق مي داند و عده اي ديگر حقوق طبيعي را و عده اي ديگر شخص گرايي را، اينها نشانگر اين واقعيت است كه عهد جديد نتوانسته راهنماي مناسبي براي انسانهاي عصر حاضر باشد. 4-. اناجيل كنوني كه تمام آنها ساليان دراز بعد از مسيح و به دست بعضي از مسيحيان نگاشته شده اند داراي تناقض هاي آشكاري هستند و اين نشان مي دهد كه آنها قسمتهاي قابل ملاحظه اي از آيات انجيل را به كلي فراموش كرده بودند. 5- وجود خرافات آشكار در اناجيل كنوني مانند داستان شراب سازي مسيح كه بر خلاف حكم عقل و حتي پاره اي از آيات تورات و انجيل كنوني است و داستان مريم مجدليه و امثال آن نيز روشنگر اين واقعيت است كه اناجيل كنوني نمي توانند راهنمايي مناسب براي بشر باشند. 6- در مجموعة عهد جديد، اخلاق اجتماعي وضعيت كاملاً واضحي ندارد و به نظر مي رسد كه برخي عبارات به جدايي انسان از فرايند سياسي، به طور كلي ترك دنيا و پذيرش زندگي فقيرانه و پرهيز از مطلق خشونت (حتي هنگام تجاوز ظالم) فرمان مي دهد. 7- نويسندگان عهد جديد با دخالت دادن اعتقادات شخصي خود در عهد جديد باعث ايجاد مسايل دشوار اخلاقي براي انسانها شده اند كه از جملة آنها عدم جواز طلاق و تعدد زوجات است. 8- در عهد جديد دو شخصيت متفاوت از حضرت عيسي ـ عليه السلام ـ ارائه شده است، در يك بخش مسيح انسان، پيامبر خدا و بندة خدا و پسر انسان معرفي شده است و در بخشي ديگر مسيح به عنوان خود خدا و خالق آسمان و زمين معرفي شده ست.
موزه «کتاب مقدس» در آمریکا نسخه نامعمولی از کتاب مقدس را در نمایشگاهی به نام «کتاب مقدس برده داران» به نمایش گذاشته است که با دیگر نسخ کتاب مقدس تفاوت بسیار دارد. هدف این موزه آشکار کردن بخشهای تاریک تاریخ استعمار در کشورهای آفریقایی و کشورهای آمریکای لاتین و حوزه کارائیب است. سث پولینگر، رئیس موزه در باره این نسخه نادر کتاب مقدس گفت، مسیونرهای انگلیسی برای تغییر دین برده گان آفریقایی و آمریکای لاتین به نسخه ای از کتاب مقدس نیاز داشتند که علاوه بر راضی کردن مردم کشورهای مستعمرهنشین به تغییر دین، بردهگی آنها را نیز توجیه کنند و مطمئن شوند که این افراد همواره مطیع استعمارگران خواهند بود.
در این نسخه کمیاب در مقایسه با نسخه عبری کتاب مقدس، نیمی از محتوای عهد جدید حذف شده است و تقریباً نود درصد از محتوای عهد قدیم. پولینگر در این باره افزود هدف مشخص این کتاب، در برده گی نگه داشتن مردم کشورهای مستعمره نشین بوده است.
این کتاب تا ۱۹ آوریل ۲۰۱۹ در این موزه به نمایش در میآید و به بازدید کننده گان فرصت داده میشود تا متن این کتاب را مطالعه کنند. به گفته آنتونی اشمیت، کیوریتور این نمایشگاه، این نسخه از کتاب مقدس مملو از افکار نژاد پرستانه است.
تنها سه نسخه از این کتاب مقدس در جهان باقی مانده است، که یکی از انها در اختیار موزه کتاب مقدس آمریکاست و دو نسخه دیگر در اختیار دو دانشگاه در بریتانیا .
سنگسار یکی از شیوههای رایج اعدام در کتاب مقدس است. این مجازات برای چندین جرم اجرا میشود، از جمله:
الف) کشتن فرزند برای بتان: «هر كس... از ذرّيت خود به (بت) مولك بدهد...، قوم زمين او را با سنگ سنگسار كنند». (لاويان، 20: 2)
ب) جادوگرى: «مرد و زني كه صاحب اجنه يا جادوگر باشد، البته كشته شوند. ايشان را به سنگ سنگسار كنيد. خون ايشان بر خود ايشان است». (لاويان، 20: 27)
ج) كفرگويى: «و هر كه اسم يهوه را كفر گويد، هر آينه كشته شود. تمامي جماعت، او را البته سنگسار كنند، خواه غريب، خواه متوطن. چون كه اسم را كفر گفته است، كشته شود». (لاویان، 24: 16)
د) حرمتشکنی روز شنبه: «و چون بني اسرائيل در صحرا بودند، كسي را يافتند كه در روز سَبَّت، هيزم جمع ميكرد. و كساني كه او را يافتند كه هيزم جمع ميكرد، نزد موسي و هارون و تمامي جماعت آوردند. و او را در حبس نگاه داشتند؛ زيرا اعلام نشده بود كه با وي چه بايد كرد. و خداوند به موسي گفت: «اين شخص البته كشته شود. تمامي جماعت، او را بيرون از لشكرگاه با سنگها سنگسار كنند». پس تمامي جماعت، او را بيرون از لشكرگاه آوردند و او را سنگسار كردند و بمرد، چنانكه خداوند به موسي امر كرده بود». (اعداد، 15: 32 ـ 36)
کار کردن در روز شنبه: «در روز هفتمین، سبت، آرامی مقدس خداوند برای شماست؛ هر که در آن کاری کند، کشته شود». (خروج، 35: 2)
هـ) بتپرستى: «و اگر برادرت كه پسر مادرت باشد يا پسر يا دختر تو يا زن همآغوش تو يا رفيقت كه مثل جان تو باشد، تو را در خفا اغوا كند و گويد كه برويم و خدايان غير را كه تو و پدران تو نشناختيد، عبادت کنیم، از خدايان امتهايي كه به اطراف شما باشند، خواه به تو، نزديك و خواه از تو، دور باشند، از اقصاي زمين تا اقصاي ديگر آن، او را قبول مكن و او را گوش مده و چشم تو بر وي رحم نكند و بر او شفقت مکن و او را پنهان مكن. البته او را به قتل رسان.، دست تو اول به قتل او دراز شود و بعد دست تمامي قوم. و او را به سنگ سنگسار کن تا بميرد، چونكه ميخواست تو را از يَهُوَه، خدايت، كه تو را از زمين مصر از خانه بندگي بيرون آورد، منحرف سازد. و جميع اسرائيليان چون بشنوند، خواهند ترسيد و بار ديگر چنين امر زشت را در ميان شما مرتكب نخواهند شد». (تثنيه، 13: 6 ـ 11)
و) پرستش آفتاب و ماه: «اگر در ميان تو، در يكي از دروازههايت كه يَهُوَه، خدايت به تو ميدهد، مرد يا زني پيدا شود كه در نظر يَهُوَه، خدايت، كار ناشايسته کند، از عهد او تجاوز كند و خدايان غير را عبادت و سجده کند، خواه آفتاب يا ماه يا هر يك از جنود آسمان كه من امر نفرمودهام، و از آن اطلاع يابی و بشنوي، پس نيكو تفحص كن و اينك اگر راست و يقين باشد كه اين رجاست در اسرائيل واقع شده است، آن گاه آن مرد يا زن را كه اين كار بد را در دروازههايت كرده است، بيرون آور و آن مرد يا زن را با سنگها سنگسار كن تا بميرند». (تثنیه،17: 2 ـ 5)
ز) پسر لجوج و سركش: «اگر كسي را پسري سركش و فتنهانگيز باشد كه سخن پدر و سخن مادر خود را گوش ندهد و هر چند او را تأديب کنند، ايشان را نشنود، پدر و مادرش او را بگیرند و نزد مشايخ شهرش به دروازة محلهاش بياورند و به مشايخ شهرش گويند: اين پسر ما سركش و فتنهانگيز است، سخن ما را نميشنود و مسرف و ميگسار است. پس جميع اهل شهرش، او را به سنگ سنگسار كنند تا بميرد. پس بدي را از ميان خود دور كردهاي و تمامي اسرائيل چون بشنوند، خواهند ترسيد». (تثنیه، 21: 18 ـ 21)
ح) پیدا نشدن علامت بکارت: «اگر اين سخن، راست باشد و علامت بكارت آن دختر پيدا نشود، آن گاه دختر را نزد در خانة پدرش بيرون آورند و اهل شهرش، او را با سنگ سنگسار کنند تا بميرد؛ چونكه در خانة پدر خود زنا كرده و در اسرائيل قباحتي نموده است. پس بدي را از ميان خود دور كردهاي». (تثنیه، 22: 20 ـ 21)
مسیحیان استدلال می کنند که چون مسیح عالم بود و همه چیز را می دانست پس خداست!! مثلا در انجیل یوحنا می خوانیم که یارانش به او می گویند:الآن دانستیم که همهچیز را میدانی و لازم نیست که کسی از تو بپرسد. انجیل وحنا_باب16_بند30
مسیحیان میگویند از انجایی که فقط خداست که همه چیز را می داند و علم مطلق دارد پس عیسی مسیح هم خداست...
ایا عیسی واقعا علم بی نهایت داشت؟
خیر،چرا که وقتی که از او در مورد روز قیامت سوال می شود اظهار می کند بجز پدر(خدا)هیچ کس از زمان قیامت اطلاع ندارد و حتی خودش هم مطلع نیست این ماجرا در انجیل متی امده است:ولی از آن روز و ساعت غیر از پدر هیچکس اطّلاع ندارد، نه فرشتگان در آسمان و نه پسر هم. انجیل متی_باب24_بند36
پس ما به وضوح می بینیم خود مسیح علم مطلق را از خودش نفی می کند و از تاریخ قیامت مطلع نیست علاوه بر اینکه در صورت عالم بودن مسیح خودش اظهار می کند هر چه دارد از نزد خودش نیست بلکه از طرف خدا به او داده شده است حتی علم:
✝️انجیل یوحنا:من از خود هیچ نمیتوانم کرد بلکه چنانکه شنیدهام داوری میکنم و داوری من عادل است زیرا که اراده ی خود را طالب نیستم بلکه اراده ی پدری که مرا فرستاده است. عیسی ادعای خود را ثابت میکند. انجیل یوحنا_باب5_بند30
جمع بندی: مسیحیان علم مطلق عیسی را دلیل بر خدا بودن او می دانند در صورتی که خود عیسی اظهار می کند که علم مطلق ندارد و انچه را هم که می داند از طرف خداست
توحید یکی از ارکان اصلی و اصول ثابت تمام ادیان الهی است. تثلیث یکی از مهمترین اعتقادات بسیاری از مشرکان حیات بشری است که پیروان عیسی مسیح، با تحریف دین عیسی (علیهالسلام) آن را وارد مسیحیت کردند. یکی از راههای اثبات بطلان و انحرافی بودن تثلیث این است که بدانیم خود عیسی مسیح قائل به چند خدا بودهاند.
کتاب مقدس سرشار از آیاتی است که نشان میدهد نهتنها عیسی مسیح به تثلیث هیچ اعتقادی نداشته، بلکه وی یک موحد واقعی و عبدی یگانه پرست و مؤمنی خداپرست بوده است. عیسی مسیح در جواب کسی که او را استاد نیکو خطاب کرده به صراحت میفرماید: مرا نباید نیکو بخوانی چراکه نیکو فقط خداست.
کتاب مقدس این گفتگو را چنین حکایت میکند: «و یکی از روسا از وی سؤال نموده، گفت، ای استاد نیکو چه کنم تا حیات جاودانی را وارث گردم؟ عیسی وی را گفت، از بهر چه مرا نیکو میگویی و حالآنکه هیچکس نیکو نیست جز یکی که خدا باشد.»
کشته شدن یا نشدن حضرت مسیح (علیهالسلام) یکی از مسائل و مباحث مهم تاریخ تقابل مسیحیت با سایر ادیان به خصوص اسلام است. این بحث از آن جهت حائز اهمیت است که مسیحیان کنونی بسیاری از اعتقادات کلیدی و اساسی خود ازجمله تثلیث و فدا را بر مبنای کشته شدن مسیح (علیهالسلام) استوار کردهاند.
ولی بر طبق متن انجیل، مسیح زنده هست.
در اناجیل چنین آمده است که چون فریسیان عدهای را فرستادند تا حضرت مسیح (علیهالسلام) را بگیرند، ایشان در گفتگویی که میان حضرت و فریسیان رخداده، میفرمایند که پس از زمانی اندک، دوباره برای گرفتن من میآیید ولی من نزد فرستنده خود میروم و دیگر مرا نخواهید یافت.
کتاب مقدس حکایت این گفتگو را چنین نقل میکند: «چون فریسیان شنیدند که خلق درباره او همهمه میکنند، فریسیان و روسای کَهَنَه خادمان فرستادند تا او را بگیرند. آنگاه عیسی گفت، اندک زمانی دیگر با شما هستم، بعد نزد فرستنده خود میروم. و مرا طلب خواهید کرد و نخواهید یافت و آنجایی که من هستم شما نمیتوانید آمد».
عیسی مسیح، در کتاب مقدس شاگردان و پیروان خود را به صلح و محبت دعوت کرده و از آنها میخواهد که حتی در مقابل دشمنان خود نیز این آموزهها را بهکارگیرند.
انجیل متی توصیههای عیسی مسیح را چنین نقل میکند: «شنیدهاید که گفتهشده است، چشمی به چشمی و دندانی به دندانی؛ لیکن من به شما میگویم، با شریر مقاومت مکنید، بلکه هر که به رخساره راست تو طپانچه زند، دیگری را نیز به سوی او بگردان، و اگر کسی خواهد با تو دعوا کند و قبای تو را بگیرد، عبای خود را نیز بدو واگذار».
ترجمهی قدیم کتاب مقدس، لوقا 6: 35.
اما در عمل، مسیحیان برعکس سخنان و آموزه های مسیح و کتاب مقدس عمل کردند: گوستاو لوبون، در مورد وقایع اسفناک #جنگهای_صلیبی و رفتارهایی که مسیحیان با دشمنان خود یعنی مسلمانان داشتهاند، چنین مینویسد: «در گذرها و ميدانهای بيتالمقدس، از سرها و دستها و پاها، تلهايی تشكيل يافته، از روی آنها عبور میكردند.
مجروحين را در آتش میسوزانيدند. ده هزار نفوسی كه به مسجد پناه برده بودند. تمام آنها را طعمه شمشير قراردادند. در هيكل سليمان، خون به قدری جاری بود كه لاشههای مقتولين، در آن غوطهور بودند.
اعضای جداشده مثل دستوپا و غيره و نيز بدنهای بدون اعضا آنقدر جمع شده و روی هم ريخته بودند كه هيچ نمیشد آنها را از هم تميز داد. حتی سپاهيانی كه مباشر چنين قتل عامی بودند، از بخار خون زياد، فوقالعاده در زحمت بودند.»
آلبر ماله و ژاك ايزاك، تاريخ قرون وسطي تا جنگ صدساله، ترجمه ميرزا عبدالحسين خان هژير، تهران. كميسيون معارف، 1311 ش، ص 220.
در تورات گزارشى از حكم به سوزاندن مجرمین وجود دارد:
«و بعد از سه ماه یهودا را خبر داده گفتند: عروس تو تامار زنا كرده است و اینك از زنا نیز آبستن شده. پس یهودا گفت: «وی را بیرون آرید تا سوخته شود».[1]
تورات چنين شيوه اعدامى را درباره دو جرم تجويز كرده است:
1⃣ اگر مردى با زنى و با مادر آن زن نزديكى كند، هر سه بايد زنده زنده سوزانده شوند:
«اگر كسی زنی و مادرش را بگیرد این قباحت است. او و ایشان به آتش سوخته شوند تا در میان شما قباحتی نباشد».[2]
2⃣ اگر دختر كاهنى فاحشه شود بايد زنده زنده سوزانده شود: «دختر هر كاهنی كه خود را به فاحشگی بیعصمت ساخته باشد پدر خود را بیعصمت كرده است. به آتش سوخته شود».
گاهى نيز براى تشديد مجازات، جسد پس از سنگسار سوزانده شده است:
«یوشع گفت: برای چه ما را مضطرب ساختی؟ یَهُوَه امروز تو را مضطرب خواهد ساخت. پس تمامی اسرائیل او را سنگسار كردند و آنها را به آتش سوزاندند و ایشان را به سنگها سنگسار كردند». :: موضوعات مرتبط:
مسیحیت , ,
:: برچسبها:
نقد کتاب مقدس ,
نقد مسیحیت , ,
یکی از استدلالات مسیحیت مبنی بر الوهیت عیسی مسیح این است که وی از این جهان نبوده و از جانب بالاآمده است.[1]
مسیحیان معتقدند این عبارت الوهیت عیسی مسیح را اثبات کرده بنابراین عیسی مسیح خدا است.
در رد این ادعا باید گفت:
1⃣ اول آنکه این استدلال مخالف براهین عقلی و نصوص بوده و همانطور که بر همگان روشن و مشخص است عیسی مسیح از این عالم بوده و از عالم بالا نیامده است.
2⃣ عیسی مسیح، مانند عبارت مورد استدلال مسیحیان را، در حق سایر شاگردانش هم بیان کرده است.
عیسی مسیح در مورد شاگردانش چنین میفرماید:
«اگر از جهان میبودید، جهان خاصّان خود را دوست میداشت. لکن چونکه از جهان نیستید بلکه من شما را از جهان برگزیدهام، از این سبب جهان با شما دشمنی میکند.»[2]
عیسی مسیح در این آیه تصریح کرده است که شاگردانش از این جهان نیستند و لذا جهان با آنان دشمنی میکنند
با اینحال هیچ مسیحیای قائل به الوهیت شاگردان آسمانی عیسی مسیح نشدهاند.
هیچکدام از اناجیل چهارگانه به مسئله فدا اشاره ای نمی کنند.
«متی» و «یوحنا» که هردو از شاگردان و رسولان مسیح بوده اند نه از فدا و نه از گناه نخستین هیچ نمی گویند، «مرقس» نیز که از شاگردان پطرس رسول بوده و انجیل خودرا برگزیده تعالیم او میدانسته به این آموزه توجهی ننموده در حالیکه خود مرقس از همراهان پولس به شمار می آید.«لوقا» هم که در برخی از سفرهای پولس یار او بوده هیچ گزارشی از گناه اصلی و فدا نداده است.
▪️پرسشهایی از این دست، آموزه فدا را هر چه بیشتر با تردید همراه می سازد. آموزه ای که نه مسیح و نه هیچ یک از شاگردان او از آن سخن نگفته اند. این آموزه پیش از هرچیز زاییده تخیل پولس است
کتاب مقدس یهودیان و مسیحیان، به طرز مشکوکی، حضرت اسحاق (علیه السلام) را به عنوان ذبیح معرفی میکند.
کتاب مقدس، تولد حضرت اسماعیل (علیه السلام) را زمانی میداند که پدرش حضرت ابراهیم (علیه السلام) 86 ساله بود: «و ابرام هشتاد و شش ساله بود چون هاجر اسماعیل را برای ابرام بزاد.» ترجمهی قدیم کتاب مقدس، پیدایش، 16: 16
و تولد حضرت اسحاق (علیه السلام) را بعد از حضرت اسماعیل (علیه السلام)، و در صد سالگی حضرت ابراهیم (علیه السلام) میداند: «و ابراهیم، در هنگام ولادت پسرش، اسحاق، صد ساله بود.» همان، پیدایش، 21: 5.
گویا تحریفکنندگان کتاب مقدس، زمانی که خواستهاند بعد از عبارت «یگانه پسرت»، کلمهی «یعنی اسحاق» را اضافه کنند به آیات فوق توجه نداشتهاند و اینگونه نوشتهاند:
«خدا فرمود: یگانه پسرت [یعنی اسحاق] را که بسیار دوستش میداری برداشته، به سرزمین موریا برو و در آنجا وی را بر یکی از کوههایی که به تو نشان خواهم داد بعنوان هدیه سوختنی، قربانی کن!» ترجمهی تفسیری کتاب مقدس، پیدایش، 22: 2
حضرت عيسی علیه السلام، در انجيل موجود، در موقعيتهای مختلف و به دور از الوهيت آفرينی از خود با عنوان پيامبر و"فرزند انسان" ياد میكند. به طور مثال:«عيسی به ايشان گفت: بيگمان اين مثَل را بر من خواهيد آورد كه ”ای طبيب خود را شفا ده! آنچه شنيده ايم در كَفَرناحوم كرده ای، اينجا در زادگاه خويش نيز انجام بده.“سپس افزود: آمين، به شما ميگويم كه هيچ پيامبری در ديار خويش پذيرفته نيست [1]
همچنین طبق نقل کتاب مقدس، مردم معاصر با حضرت عیسی، پيروان يا مردمی كه به هنگام وقوع معجزات وی حضور داشتند، وی را پيامبر، و نه "پسرخدا" به حساب میآوردند.به عنوان مثال در انجیل متی آمده است « و چون وارد اورشليم شد، تمام شهر به آشوب آمده، میگفتند: اين كيست؟ آن گروه گفتند: اين است عيسی نبی از ناصره جليل.»[2]
اگر عیسی مسیح فرزند خدا و دارای جنبه الوهیت بود چه دلیلی داشت خود را پیامبر خدا معرفی کند یا افرادی که او را پیامبر میخواندند به الوهیت خویش آگاه نمیساخت ؟
پی نوشت: [1] کتاب مقدس مسیحیان، انجیل لوقا، 4: 23 -24. [2] همان، انجیل متی، 21: 10- 11.
در كتاب مقدس، عنوان پسر خدا و فرزند خدا كاربردی عام و فراگير دارد. در اين كتاب، مؤمنان، كسانی كه ازخدا اطاعت ميكنند، كسانی كه عادلاند و... پسر خدا ناميده شده اند. مثلا خداوند به موسي(ع) دستور داد كه به فرعون بگو: یهوه چنين ميگويد:«اسرائيل پسر من و نخستزاده من است و به تو ميگويم پسرم را رها كن تا مرا عبادت نمايد واگر از رها كردنش ابا نمايی همانا پسر تو يعنی نخستزاده تو را ميكشم.»[1]
یا خداوند به حضرت داود فرمود:
«تو پسر من هستي امروز تو را توليد كردم.»[2]
همچنین در اول تواريخ آمده است:
«سليمان، ...پسر من باشد و من پدر او خواهم بود.»[3]
حال مساله این است که اگر عنوان پسر خدا دليل بر الوهيت مسيح است مطابق با همين استدلال بايد بنی اسراييل و داوود وسليمان نيز خدا محسوب شوند در حالی كه مسيحيان چنين ادعايی ندارند، و استثنا قایل شدن برای مسیح هیچ دلیل منطقی، عقلایی و کتاب مقدسی ندارد!
پی نوشت: [1] کتاب مقدس مسیحیان، عهد عتیق، خروج، 4 : 22.(ترجمه قدیم) [2] کتاب مقدس مسیحیان، عهد عتیق، مزامیر، 2 : 7.(ترجمه قدیم) [3] کتاب مقدس مسیحیان، عهد عتیق، اول تواریخ ، 28 : 6. (ترجمه قدیم)
میکائیل سروتوس" (1511-1553):. وی پس از مطالعه دقیق عهد جدید دریافت مسئله تثلیث، که بر حسب اعتقادنامه نیقه برای عموم مسیحیان امری یقینی بوده، در کتب عهد جدید وجود ندارد. و معتقد شد که این عقیده کفر محض و باطل است. ...تثلیث یکی از ابداعات کلیسای کاتولیک است و هر مسیحی مومن که به نص انجیل عمل میکند، هرگز نمیتواند به الوهیت بشری به اسم عیسی اذعان نماید و عقلا محال است که از اجزای ثلاثه، سه شخصیت خدای واحدی ترکیب شود.
ایزاک [اسحاق] نیوتن ، فیزیک دان و فیلسوف انگلیسی :
عیسی یکی از پیامبران بود که فرستاده شد تا بشریت را به حقیقت فرا خواند، ولی دین نابش به دست آتاناسیوس و هواداران او به تباهی کشانده شد... تثلیث در نزد مسیحیان غربی هموراه آموزهای دشوار بوده است و فردباوری جدید، فیلسوفان و دانشمندان روشنگری را بر آن داشت تا کار تثلیث را یکسره نمایند
منبع : کتاب خداشناسی از ابراهیم تا کنون، کرن آرمسترانگ ،صفحه 348- 350
پیروان سوسینوس اعتقاد به گناه نخستین را خلاف عقل میدانستند و معتقد بودند که انسان مانند آدم هنوز هم آزادی انتخاب بین نیکی و بدی را دارا میباشد و میگفتند اعتقاد به گناه ارثی خلاف منطق است ... اعتقاد به اینکه عیسی مجازات گناهان ما را متحمل شد خلاف عقل و احمقانه است.
کتاب راهنمای الهیات پروتستان، ویلیام هوردن، ترجمۀ میکاییلیان، صفحه 34
تولستوى يكى از شخصيتهاى معروف و سرشناس مسيحيت : تورات عدالت را توصيه مى نمايد؛ چشم به جاى چشم، دندان به جاى دندان در صورتى كه عدالت انجيل آن است كه در برابر شرور مقاومت نكنيد اگر گونه راست شما را سيلى زدند گونه چپ را پيش آوريد, و اگر جامه شما را ربودند شنل خود را بدهيد. با اين ناسازگارى ميان آيات امكان ندارد كتاب مقدس را الهام و وحى الهى بخوانيم.
منبع : کتاب فلاسفه بزرگ، برایان مگی، ترجمه عزت الله فولادوند، صفحه 42
هرچند برخی مسیحیان معتقدند در كتاب مقدس، سليمان پيامبر نيست؛ اما در كتاب مقدس تعريفهايی در حق سليمان آمده كه فقط و فقط در حق برخی ازپيامبران بزرگ آمده است و به سختی ميتوان قبول نمود كه او پيامبر نبوده است: «چونكه اسم او سليمان خواهد بود... و او پسر من خواهد بود و من پدر او خواهم بود و كرسي سلطنت او را بر اسرائيل تا ابدالآباد پايدار خواهم گردانيد».[1] «وحال به بنده من داود چنين بگو...آنگاه ذريت تو را كه از پسران تو خواهد بود بعد از تو خواهم برانگيخت... و من كرسی او را تا به ابد استوار خواهم ساخت. من [خدا] او را پدرخواهم بود و او مرا پسر خواهد بود و رحمت خود را از او دور نخواهم كرد... و او را در خانه و سلطنت خودم تا به ابد پايدار خواهم ساخت و كرسی او [سليمان] استوار خواهد ماند تا ابدآلاباد».[2] «پسرم سليمان را برگزيده است تا بر كرسی سلطنت خداوند بر اسرائيل بنشيند».[3] مهمتر از تمام اين توصيفات آنكه خداوند دوبار بر سليمان ظاهر شده بود: خداوند بار ديگر به سليمان ظاهر شد چنانكه در جيحون بر وی ظاهر شده بود».[4] با این توصیفات باید گفت، سليمان يكی از مهمترين شخصيت های كتاب مقدس است و نويسنده سه كتاب از مجموعه ۳۹ كتاب عهد عتيق ميباشد. با اين وجود رسم بت پرستی پيشه ميكند و فريب زنان بت پرست خود را ميخورد. كتاب مقدس مسیحیان و یهودیان مينويسد: « و سليمان پادشاه سوای دختر فرعون، زنان غريب بسياری از موآبيان و عمونيان و ادوميان و صيدونيان و حتّيان دوست ميداشت.... و او را هفتصد زن بانو و سيصد متعه بود و زنانش دل او را برگردانيدند... آنگاه سليمان در كوهی كه رو به روی اورشليم است مكانی بلند به جهت كموش، كه رجس موآبيان است، و به جهت مولك، رجس بني عمون، بنا كرد... پس خشم خداوند بر سليمان افروخته شد از آن جهت كه دلش از يهوه، خدای اسرائيل منحرف گشت.[5] اما قرآن كريم، حضرت سليمان را از چنين نسبتی مبرا ميداند و میفرماید: « وَمَا كَفَرَ سُلَيْمَانُ / سلیمان کفر نورزید » [6]
هر چند برخی میگويند در كتاب مقدس، داود پيامبر نيست و از اين طریق كارهای او را توجيه میكنند، اما غافل هستند از اينكه شخصيت داود در کتاب مقدسشان، نه تنها از پيامبران كمتر نيست بلكه از بسياری از آنان نيز برجسته تر است. در جايجای كتاب مقدس از مكالمه او با خداوند صحبت شده است.[1] درکتاب دوم سموئيل آمده است:« و اين است سخنان آخر داود: وحی داود بن يسا و وحی مردی كه بر مقام بلند ممتاز گرديد، مسيح متكلم خدای يعقوب - و مغنّی شيرين اسرائيل روح خداوند به وسيله من شد و كلام او بر زبانم جاری گرديد».[2] در سروده های داود، جملات بلندی در شأن و عظمت او آمده است.« پس خداوند مرا به حسب عدالتم جزا خواهد داد و به حسب پاكيزگی دستم، مرا مكافات خواهد رسانيد؛ زيراكه طريق های خداوند را حفظ نمودم و از خدای خويش عصيان نورزيدم چونكه جميع احكام او مد نظر من است و از فرايض او انحراف نورزيده ام و به حضور او كامل شدم و از عصيان ورزيدن خويشتن را بازداشتم...».[3] در رساله به عبرانيان، نام داود در زمره اسامی پيامبران آمده است« و ديگر چه گويم؟ زيراكه وقت مرا كفاف نميدهد كه از جدعون و باراق و شمشون و يفتاح و داود و سموئيل و انبيا اخبار نمايم كه از ايمان تسخير ممالك كردند و به اعمال صالحه پرداختند ».[4] حتی اگر از تمام اين آيات صرف نظر نماييم توصيف ذيل در بيان مقام و عظمت داود كافی است: « و من پادشاه خود را نصب كرده ام بر كوه مقدس خود صهيون، فرمان را اعلام ميكنم خداوند به من گفته است تو پسر من هستی، امروز تو را توليد كردم».[5] اما به همه این توصیفات و بزرگی حضرت داوود، كتاب مقدس گناه بزرگی را به داوود نسبت میدهد:« و واقع شد در وقت عصر كه داود از بسترش برخاسته بر پشت بام خانه پادشاه گردش كرد و از پشت بام زنی را ديد كه خويشتن را شستشو ميكند و آن زن بسيار نيكو منظر بود. پس داود فرستاده درباره زن استفسار نمود و او را گفتند كه آيا اين بتشبع دختر اليعام، زن اوريای حتّی نيست؟ و داود قاصدان فرستاده او را گرفت و او نزد وی آمده، داود با او همبستر شد و او از نجاست خود طاهر شده وبه خانه خود برگشت و آن زن حامله شد و فرستاده داود را مخبر ساخت و گفت كه من حامله هستم ».[6] داود پس از اطلاع از حامله شدن بتشبع با اطلاع از اينكه گناه چنين خيانتی در بنی اسراييل سنگسار است برای حفظ آبروی خود سريعا فرستاد تا همسر بتشبع را از ميدان جنگ فرا بخوانند تا او شبی را در كنار همسرش باشد:« پس داود نزد يوآب فرستاد كه اوريای حتّی را نزد من بفرست و يوآب ُاوريا را نزد داود فرستاد.وچون اوريا نزد وی رسيد داود از سلامتی يوآب و از سلامتی قوم و از سلامتی جنگ پرسيد و داود به اوريا گفت: به خانه ات برو و پاهای خود را بشو. پس اوريا از خانه پادشاه رفت و از عقبش خوانی از پادشاه فرستاده شد .اما اُوريا نزد در خانه پادشاه با ساير بندگان آقايش خوابيده به خانه خود نرفت .و داود را خبر داده گفتند كه اُوريا به خانه خود نرفته است. پس داود به ُاوريا گفت :آيا تو از سفر نيامده ای پس چرا به خانه خود نرفته ای؟ اوريا به داود عرض كرد كه تابوت و اسرائيل و يهودا در خيمه ها ساكنند و آقايم يوآب و بندگان آقايم بر روی بيابان خيمه نشينند و آيا من به خانه خود بروم تا اكل و شرب بنمايم و با زن خود بخوابم؟ به حيات تو و به حيات جان تو قسم كه اين كار را نخواهم كرد ».[7] داود پس از اينكه ديد اوريا سرسختانه معتقد است كه هنگامی كه برادرانش در ميدان جنگ در روی بيابان صحرا مينشينند، استراحت او در منزل گناه به حساب میآيد برای حفظ آبروی خويش، نامه ای به اين مضمون به يوآب، فرمانده سپاه خود، نوشت« اوريا را در مقدمه جنگ سخت بگذاريد و از عقبش پس برويد تا زده شده بميرد».[8]پس از آنكه اوريا كشته شد داود بتشبع را به همسری خويش درآورد.[9] و بعدها از آن زن صاحب فرزندی شد به نام سليمان!
پینوشت: [1] ر.ک: ترجمه قدیم کتاب مقدس مسیحیان، عهد قدیم، اول سموئیل، 23 :2-4. [2] همان، دوم سموئیل،23 : 1-2. [3] همان، دوم سموئیل، 22 :21-24. [4] ترجمه قدیم کتاب مقدس، عهد جدید، رساله به عبرانیان، 11 : 32-33. [5] ترجمه قدیم کتاب مقدس، عهد قدیم، ترجمه قدیم، مزامیر، 2 : 6-7. [6] ترجمه قدیم کتاب مقدس، عهد قدیم، دوم سموئیل، 11 : 2-5 . [7] همان، 11 : 6- 11 . [8] همان، 11 : 15 . [9] همان، 11 : 27 .